
من ديگر رئيس جمهوري آمريكا نبودم
خبرگزاري فارس: كمتر از دو ساعت بعد، از طريق سرويس راديويي سري به من اطلاع داده شد كه ساعت 33/12 بعدازظهر به اولين هواپيما اجازه داده شده بود، ايران را ترك كند – 9 دقيقه بعد دومين هواپيما نيز به پرواز درآمده بود. گروگانها آزاد شده بودند و من ديگر رئيس جمهوري آمريكا نبودم.
فرسايش ناشي از 24 ساعت بيخوابي همراه با نااميدي كسلكننده موجب شده بود كه نه حوادث گذشته را بتوانيم مجسم كنم و نه به اميدواريهاي آينده ببينديشم. آنچه مطرح بود، صرفاً تفكر در مورد زورآزمايي اخير بود.
آخرين روز رياست جمهوريم كه در واقع مهيجترين لحظات آن نيز بود، سپري ميشد. نيروهاي اقتصادي، سياسي و نظامي آمريكا همه گوش به فرمان من بودند. تجربهاي بود مبارزهجويانه و در عين حال شكنجهآور، هوشياري مداوم من ضرور بود. گرچه گاهي فكر ميكردم كه توانايي لازم را ندارم و از پا درآمدهام، در جستجوي راهي تازه بودم تا بتوانم يكي از بغرنجترين مسائل سياسي و اقتصادي را كه هرگز ملتي با آن روبرو نشده بود، حل كنم.
زندگي 52 تن انساني كه براي 444 روز در ايران زنداني بودند و 12 ميليارد دلار از داراييهاي ايران مطرح بود.
اكثراً هاميلتون، جوردن و جوديپاول با من بودند ولي گاهي نيز در دفتر رياست جمهوري تنها ميماندم. همسرم روزالين تا آنجا كه برايش مقدور بود، در كنارم بسر ميبرد و مكرراً اصرار ميكرد كه استراحت كنم. بيشتر اوقات، پشتميز كارم بودم هنگامي كه از فعاليتها كاسته ميشد، روي كاناپه كوچكي جلوي شومينه دراز ميكشيدم. تلفنها روي زمين در كنار دستم بود. در اين مدت تلفنهاي زيادي به افراد مختلف در نقاط مختلف دنيا ميزدم، و دقيقاً يادداشت برميداشتم تا مطالب فراموش يا اشتباه نشود. مسئله زمان آنچنان مهم بود كه مرتب به ساعت ديواري قديمي كه نزديك در بود، نگاه ميكردم.
ميدانستم كه موقعيت و حيثيت كشورم در معرض تهديد است، نميخواهم انكار كنم كه بسيار مشتاق بودم تا اين مسئله در زمان رياست جمهوري من حل شود. من در اين جريان مسئوليتي سنگين و حساس داشتم، حال آنكه وقت زيادي در پيش نبود. چه ظهر همان روز من ديگر رئيس جمهوري نبودم.
اسارت گروگانهاي آمريكايي از چهارم نوامبر 1979 (13 آبان 1358) در ايران، سايهاي از غم بر زندگي من و مردم آمريكا افكنده بود. علاوه بر مسئوليتي كه در اين زمينه به عنوان رياست جمهوري آمريكا داشتم، عواطف شخصي نيز به اين مسئله پيدا كرده بودم. گروگانها همچون اعضاي خانواده من شده بودند. نامههايشان را كه از زندانهاي ايران ميفرستادند، ميخواندم و بالاترين آرزويم آزادي آنها شده بود.
از چهار روز پيش كوشش نهايي من براي آزادي گروگانها شروع شد. حتي مجبور شدم تعطيلات آخر هفته خود را نيز به اين امر اختصاص دهم. روز جمعه 16 ژانويه 1981 (26دي ماه 1359) مذاكرات درباره خطوط اصلي طرح آزادي گروگانها با ايران مطرح گشته بود، ولي تأخيرهاي مداوم عذابآور بود، مذاكره با افرادي كه حاضر به هيچ تماس مستقيم با من و يا هيچ آمريكايي ديگري نبودند، غير ممكن بنظر ميرسيد. ميدانستيم كه ايرانياني كه ما با آنها در تماس بوديم، با توجه به اينكه مرتباً تحت حملات شديد تندروهاي بنيادگرا قرار ميگيرند، قادر به اتخاذ هيچ تصميمي در زمينه آزادي گروگانها نخواهند بود.
هيئت الجزايري به سرپرستي وزير خارجه الجزاير- محمدبن يحيي- نقش ميانجي را به عهده گرفته بود، ميخواستند به زبان فرانسه با ايرانيها صحبت كنند. در نتيجه هر نوع سؤال و يا پيشنهاد من بايد به هنگام فرستادن به الجزاير و سپس تهران دوبار و بدور زبان ترجمه ميشد. در نتيجه جريان بسيار كند و بطي پيش ميرفت.
از آنجا كه ماهيت اين نوع قراردادها بسيار تكنيكي بود، بايد خيلي دقيق و با توجه به مسائل حقوقي ترجمه ميشد. ده روز پس از به گروگان گرفتن كادر سفارت، من دستور توقيف تمام داراييهايايران را، از جمله ميلياردها دلار به صورت طلا و سپردههاي بانكي كه در بانكهاي آمريكايي وجود داشت، صادر كردم. البته من هميشه در نظر داشتم كه تمام اين داراييها را پس از تحويل گروگانها به آمريكا، به شرطي كه هيچ آسيبي به آنها نميرسيد، در اختيار دولت ايران قرار دهم. اما حالا تقريباً دو سوم از كل داراييها از حيطه كنترل آمريكا خارج ميشد. يعني وجوهي كه به وسيله بانك فدرال رزرو و شعبههاي داوزده بانك آمريكايي در
خارج از آمريكا نگهداري ميشد، فقط يك سوم باقي مانده در اختيار بانكهاي تجاري داخلي آمريكا بود و آزاد ميشد.
در طول چهارده ماه گذشته مؤسسات مالي ما ترتيب ويژهاي براي نگهداري اين پولها داده بودند و اكنون 12 بانك عمده آمريكا نيز درگير مذاكرات و فراگرد اين تصميمگيري شده بودند. بايد اطمينان پيدا ميكردند كه اين مبلغ عظيم بطور قانوني و بودن هيچگونه اشتباه سنگين و يا درگيري حقوقي در دادگاهههاي آتي، حل شود. من هم بنوبه خود هرگز نميخواستم اشتباهي را مرتكب شوم.
نه فقط در الجزاير و تهران، بلكه در لندن، استانبول، پاريس، بن و ساير مراكز سياسي و مالي دنيا مذاكرات مربوطه براي هفتهها در جريان بود. يكشنبهاي كه براي آخرين بار به كمپ ديويد ميرفتم، پانزده سند لازم براي آغاز فعل و انفعالات مالي امضا كردم. بر مبناي قرارداد الجزاير، مقدار كافي از اين داراييها بايد به منظور پرداخت شكايات آمريكاييان ذيحق در نظر گرفته ميشد.
و قرار شد بانك انگليس اين مبلغ را در يك حساب انتقالي بنام بانك مركزي الجزاير نگهداري كند و مابقي به ايران تحويل داده شود. طلاي توقيف شده ايران روز جمعه به بانك انگليس انتقال يافت تا در آخرين لحظات دچار هيچگونه وقفهاي نشود.
بعدازظهر روز يكشنبه 18 ژانويه از كمپديويد به واشنگتن برگشتم و از دفتر مخصوص رياست جمهوري به هماهنگي امور مربوطه پرداختم. تمام روز را در آنجا گذراندم، و در مواقع ضرور با ماندل، كاتلر مشاور مخصوص و ميلر وزير خزانهداري كه بعداً به ما ملحق شد، در تماس بودم.
حقوقدانان و مقامات رسمي خزانهداري از نقل و انتقال اين مبلغ هنگفت كه حقيقتاً يكي از بزرگترين فعل و انفعالات مالي در تاريخ دنيا بود، حيرتزده شده بودند.
در حالي كه ده بانك با من همكاري ميكردند، من از دست دو بانك عصباني بودم. يكي از بانكهاي بزرگ يعني بانك اف آمريكا و ديگري كه بانك كوچك بود و به نظر ميرسيد كه آنها ميخواهند از اين فرصت براي جبران سرمايهگذاري غيرمعقولي كه برايشان سودآور نبود. استفاده كنند و مدعي درآمدي از سپردههاي ايران بودند كه هرگز حاصل نشده بود.
بالاخره هر دوازده بانك موافقت خود را اعلام كردند، ولي ما بايد همواره مراقب بوديم كه يك اشتباه هرچند جزئي باشد، اين تلاشهاي ما را نقش برآب نكند.. كادر دولتي ما قواي خود را براي كمك در راه اين رسالت متمركز كرده بودند. ما وسائل ارتباطي را در سراسر دنيا در اختيار داشتيم.
وزير امور خارجه – ادمون مانسكي – پشت ميز خود با مقامات الجزايري در تماس دائم بود. در حالي كه «وارن كريستوفر» به مذاكرات فرساينده خود با «بن يحيي» وزير امور خارجه الجزاير ادامه ميداد و «هارولد براون» در پنتاگون تداركات و خدمات لازم را در منطقه خليج فارس و ساير نقاطي كه در مسير گروگانها پس از آزادي بود، فراهم ميكرد – آزادي كه ما دعا ميكرديم هرچه زودتر نصيب گروگانها شود.
هزاران تن از مقامات آمريكايي و غيره در انتظار حركت نهايي اين مذاكرات سنگين و طاقتفرسا بودند. مذاكراتي كه كند، غير مداوم، و گاه در جهت عكس قضيه بود و پيشرفت و يا حركت در جهت عكس آن طاقتفرسا به نظر ميرسد.
لحظات بهت و آشفتگي تا پايان ادامه داشت. يكشنبه پس از اينكه ما تصور ميكرديم ساير ترتيبات لازم داد شده است، براي اطمينان خاطر يكبار ديگر آمادگي خود را براي انتقال سپردههاي ايران به بانك انگليس كنترل ميكرديم. كايلر زمزمه كرد كه هيچ راهي براي انتقال پولهاي ايران وجود ندارد.
خوشبختانه يك نقل و انتقال پولي بين سيستم بانكهاي فدرال رزرو آمريكا مسئله را حل كرد. كم مانده بود كه غفلتي را مرتكب شويم كه نتيجه آن شرمآور مينمود.
روز دوشنبه صبح زود پيامي از طريق الجزاير دريافت كردم مبني بر اينكه معاينات پزشكي گروگانها پايان پذيرفته و حال همگي خوبست. چند هواپيما آماده انتقال آنهاست و بالاخره اينكه گروگانها از زندانهايي كه نگهداري ميشدند، به محلي در نزديكي فرودگاه انتقال يافتهاند.
برخلاف اكراهي كه الجزايريها نشان ميدادند، بالاخره موفق شديم موافقت موقتي آنها را به دست آوريم كه فقط در صورت كاملاً ضروري، خلبانان آنها ايران را پس از تاريك شدن هوا ترك كنند. پس از دريافت اين پيام فكر كردم ميتوانيم براي چند لحظهاي آسوده باشم.
تنها و در تاريكي، پشت ميزكارم در اطاق خصوصي كوچكي كه در نزديكي اطاق رياست جمهوري قرار داشت، نشستم. اما احساس ناراحتكنندهاي كه عذابآور بود از ذهنم بيرون نميرفت موافقتنامه امضا شده ما با ايران روند سخت و انعطافناپذيري براي انتقال داراييهاي ايران پس از آزادي گروگانها تجويز ميكرد. به نظر ميرسيد كه همه چيزي بخوبي پيش ميرود. بجز آن نگراني كه همچنان در وراي ذهنم باقي مانده بود و مرا رها نميكرد.
چراغ را روشن كردم، ليست دستنويس اقداماتي را كه به ترتيب بايد انجام پذيرد، مرور كردم. بالاخره متوجه شدم كه بانك مركزي ايران دستورالعمل فني لازم براي اين انتقال را نفرستاده است. با كريستوفر، ميلر، كايلر، پاول و ماسكي تماس گرفتم و خواستم كه آنها بررسي كنند. حق با من بود و اين در نهايت مسئلهاي بود مهم كه بايستي آن را از نظر دور نداشت.
«بن يحيي» كشف كرد كه مقامات بانكي ايران با متن مذاكرات موافق نيستند و از همكاري خودداري ميورزند.
كارهاي ديگر هم آماده بود. ولي با گذشت زمان، مقامات بانك مركزي اوراق ضرور را صادر نميكردند. من پي بردم آنها حق داشتند كه متن موافقتنامه را نپذيرند. زيرا بسياري از پروندهها و اسناد و مدارك مالي ايرانيان به علت اينكه يا از بين رفته بود و يا قديمي شده بودند، در اختيارشان نبود. دو علت ديگر يعني: انقلاب و ديگري تصرف سرمايههاي آنها كه به وسيله ما صورت گرفته بود و مطابق توصيههاي جاري به ايرانيان اجازه داده نميشد كه در آينده اعتراضي به ميزان سپردهها و يا سود آنها بكنند، حتي اگر معلوم ميشد كه اشتباهي رخ داده است.
هواپيماها مجدداً از حالت پرواز به موقعيت آماده براي پرواز بازگشت داده شدند و آمريكاييان احتمالاً دوباره به زندان بازگردانيده شدند. ترس من از اينكه گروگانها آزاد نخواهند شد، دوباره شدت گرفت. شانس آزادي آنها در روز دوشنبه از دست رفته بود. ما فقط يك شانس ديگر قبل از اينكه من كاخ سفيد را ترك كنم، در اختيار داشتيم.
بعدازظهر آنروز كه من با اعضاي كابينهام خداحافظي ميكردم، ماسكي بازهم با خبرهاي بدي وارد شد. كريستوفر كه معمولاً خوشبين بود، از اينكه الجزايريها فوريت و حساسيت مسئله را احساس نميكردند، دلسرد شده بود. تصميم گرفتيم كه كريستوفر با وزير امور خارجه الجزاير وارد مذاكره شود و او را از اين حقيقت آگاه گرداند كه اختيارات ما تا ظهر فردا به پايان ميرسد و هواپيماي او بايد در آن ساعت براي پرواز از الجزاير آماده باشد.
اميدوار بوديم كه اين دستور بتواند با الجزايريها و همچنين ايرانيان بفهماند كه ضربالاجلي هست: ظهر سهشنبه 20 ژانويه (30 ديماه 1359) و بعد از آن تاريخ ديگ رنه كريستوفر و نه من توانستيم از جانب آمريكا سخن بگوييم و كليه مذاكرات احتمالاً بايد دوباره از سرگرفته شود.
براي حل مسئله با بانك مركزي، تصميم گرفتيم كه باتغيير سبك نگارش موافقتنامه كه مورد اعتراض ايران قرار گرفته بود، اجازه دهيم سوابق و پرونده سپردهها مجدداً قابل بررسي باشد. ايجاد همين تغييرات ساعات بسيار گرانبهايي را مصروف خود داشت.
كمي قبل از نيمه شب دوشنبه ارسال پيامهاي آزمايشي تلكس كه مبناي دستورالعمل نهايي براي انتقال اين سپردهها بود، از طرف بانك مركزي ايران آغاز شد. قبلاً به وسيله مقامات خزانهداري مطمئن شده بودم كه براي رعايت سرعت و دقت، ارسال اينگونه پيامها از طريق استفاده از مدرنترين تكنولوژي الكترونيكي صورت ميگيرد. ولي جالب اينكه يك پيام منقطع و مخدوش واصل شد. ما شوخيهاي كنايهداري براي مأمورين تلكس انقلابيون ساختيم. ايرانيان ما را خشمگين ميكردند.
كاري از ما ساخته نبود. طبيعي بود كه بانكهاي آمريكا بدون دستورالعمل دقيق قانوني هيچ كاري نميتوانستند انجام دهند. وقت ميگذشت. من يك سري گزارشهاي صبح روز مراسم تحليف رياست جمهوري جديد را دريافت داشته بودم كه با عجله يادداشتهايي را در گوشه هر يك نوشتم.
ساعت 50/1 دقيقه صبح ماشين خزانهداري، به صدا درآمد. بانك مركزي قرار بود دستورالعمل مشخصي به هر يك از 12 بانك ابلاغ كند تا آنها مجاز باشند دقيقاً 5/5 ميليارد دلار از اصل مبلغ و سود سپردهها را منتقل سازند. حقوقدانان و مقامات رسمي هر دوازده بانك، سيستم فدرال رزرو و خزانهداري همگي در اطراف ماشين تلهتايپ در لندن، واشنگتن و الجزاير جمع شده بودند تا صحت و دقت دستورالعمل را كنترل كنند. (به هر حال، چنين به نظر ميرسيد كه مأمور تلكس ايراني با ماشين تلكس تفريح ميكرد و يا خطوط را مورد آزمايش قرار ميداد..)
*23/2 دقيقه صبح: از بيل ميلر در خزانهداري: «پيام مخابره ميشود. خوب به نظر ميرسد». (در واقع، اولين ارقام رسيده مخدوش بوده ولي ميلر حوصله نداشت موضوع را به من بگويد).
*40/2 دقيقه صبح: از طرف ميلر ارسال پيام ادامه دارد، ولي مخدوش است. اگر شماره آزمايش در پايان دقيق و درست بود، آن را قبول خواهيم كرد.»
*45/2 دقيقه صبح از كريستوفر: «من آمادهام تا پيش «بن يحيي» بروم، ولي اختلافات جدي بين آمريكاييها ايجاد شده است كه مربوط به متن قرارداد انتقالي مشروط بين خزانهداري و فدرال رزرو است». (اين مربوط است به اينكه پولهاي ايرانيان بايد تا حل ادعاهاي قانوني عليه ايران نگهداري شود.)
حقوقدانان فدرال اعلام كردند كه نميتوانند اوراق لازم را امضا كنند (مقامات خزانهأاري به من گزارش كردند كه مدارك كافي است. ولي نمايندگان فدرال كه مؤسسه مستقلي است قانع نشده بودند).
من اين دستور را صادر كردم: كه موضع خزانهداري موضع من است. و به مقامات فدرال ابلاغ شود، كه اطاعت بكنند. عجله كنيد!»
*5/30 صبح: از ميلر: «شمارههاي آزمايشي در پايان درست است، ولي ما حالا بايد كليه اشتباهات را اصلاح كنيم».
من تصميم گرفتم: «به بانكها بگوييد با استفاده از متن مخدوش كار را شروع كنند. آنها ميتوانند چنين فرض كنند كه پيشنويس متن اوليه از بانك انگليس صحيح است.»
*16/3 دقيقه صبح: از ميلر: «پولها به لندن سرازير شده است» (فريادهاي شادي)
*40/3 دقيقه صبح از رابرت كارزول، قائم مقام خزانهداري: «وكلاي مدافع فدرال رزرو در الجزاير از امضاي مدارك امتناع ميورزند. توني سولومون تنها كسي است كه ميتواند آنها را قانع كند».
وكلا ادعا ميكنند كه بدون در دست داشتن متن جديد نميتوانند موافقتنامه را تأييد كنند. من به آنتوني سالومون رئيس بانك فدرال رزرو در نيويورك تلفن زدم و از او خواستم ترتيبي بدهد كه وكلاي او موافقتنامه را امضا كنند. او هنوز در خانهاش بود و ما از طريق راديو تلفن وزارت خارجه ارتباط او را با وكلايش را در الجزاير برقرار كرديم.
*20/4 دقيقه صبح: من به يك جدال و بحث باور نكردني بين نيويورك و الجزاير گوش ميكردم. در پايان اين بحث يكي از وكلاي فدرال در الجزاير در حالي كه به شدت عصباني بود، ميگفت: او دارد ديگر از حال ميرود و قادر نيست بحث را ادامه دهد. ساير وكلاي فدرال حالا ادعا داشتند كه هرگز متن موافقتنامه با ايران را نديدهاند. دوباره من به سالومون گفتم: «وادارشان كن قرارداد را امضا كنند.»
سالومون گفت: «آقاي رئيس جمهوري. مشكلاتي وجود دارد،ولي ما ميتوانيم موافقتنامه را امضا كنيم، مشروط بر اينكه اصلاحاتي جزيي در آن صورت گيرد.» اين اصلاحات از نظر الجزايريها و تأييد آنها ضرورت داشت.»
*35/4 دقيقه صبح: از ميلر: «پول (از بانكهاي خصوصي) رسيد. و هماكنون به حساب بانك مركزي لندن منتقل خواهد شد. «سؤالي كه براي ما مطرح است اينست كه آيا الجزايريها و بانك انگليس قرارداد امانت انتقالي مشروط را امضا خواهند كرد، يا خير؟»
مجموعاً مبلغي معادل 977/7 ميليارد دلار از پولهاي ايران (حدود 5/5 ميليارد دلاري كه در بانكهاي آمريكا در خارج از كشور وجود داشت، به اضافه حدود 4/2 ميليارد دلاري كه در حسابهاي بانك فدرال رزرو توقيف شده بود) بايستي در حساب بانك انگليس آماده باشد تا از حساب ما در اين بانك به حساب الجزاير منتقل گردد. و اين آخرين قدمي بود كه بايستي قبلاً برداشته ميشد تا ترتيب آزاد شدن گروگانها داده شود. من به ميلر گفتم: سعي كند مطمئن شود كه بانك انگليس تأييديه دريافت اين وجوه را آماده كرده باشد. به طوري كه پس از دريافت مبلغ فوقالذكر در لندن، هيچگونه وقفهاي در كار آزاد شدن گروگانها روي ندهد.
ساعت 35/4 دقيقه صبح، از كريستور: «هنوز يك مسئله جدي وجود دارد. الجزايريها هيچگونه اصلاحي را كه توسط وكلاي بانك فدرال رزرو توصيه شده است، نخواهند پذيرفت، مگر اينكه قبلا به تأييد ايران رسيده باشد.»
به كاتلر گفتم: «سالومون، كريستوفر و وكلا را همگي روي يك خط تلفني بگيرد. من تمام قدرت خود را به كار خواهم گرفت تا اين مسئله را حل كنم. ما ميتوانيم از قرارداد امانت انتقالي، تفاهمات كتبي و پيامهاي تلكسي امروز به صورت يك مجموعه براي رفع هرگونه مشكل رويدادي استفاده كنيم و بقيه مسائل و مشكلات را ميتوانيم بعداً حل كنيم.»
بالاخره موفق شدم مقامات فدرال رزرو و وكلا را قانع سازم كه مجموعهاي كه در دست داريم، كافي خواهد بود.
ساعت 5 صبح: بالاخره سالومون به وكلاي خود گفت: «امضا كنيد».
ساعت 10/5 صبح از ميلر: «بانك انگليس بايد سپرده پرداختي را بررسي كند. اين كار حدود 15 دقيقه به طول خواهد انجاميد».
ساعت 20/5 صبح، از ميلر: «براي انتقال وجوه به لندن فقط دو ثانيه وقت لازم است. اكنون فقط به سه چيز نيازمنديم: قرارداد امانت انتقالي امضا شده. تأييديه پرداخت وجوه از حساب لندن به حساب الجزايريها و صدور ابلاغيه الجزاير به واشنگتن و تهران مبني بر اينكه تمام شرايط قراردادها اجابت شده است، آماده است.»
ساعت 05/6 صبح، از كريستوفر: «همه طرفين درگير اكنون قرارداد امانت انتقالي مشروط را امضا ميكنند. ايران در جريان امر قرار گرفته است. «بن يحيي» اظهار داشته است كه گروگانها ظرف يك ساعت پس از دريافت ابلاغيه الجزاير به خارج انتقال داده خواهند شد».
ساعت 35/6 صبح، از كريستوفر: «تمام قراردادهاي انتقالي ساعت 18/6 امضا شده است.
بانك انگليس تصديق كرده است مبلغ 977/7 ميليارد دلار كه صبح مورد گفتوگو قرار گرفته بود، نزد آنها سپرده شده است اكنون بانك بايستي اين تأييديه را به الجزاير ارسال دارد.»
ساعت 47/6 دقيقه، از ميلر: «تمام وجوه در حساب انتقالي موجود است. اكنون بانك انگلستان اين واقعيت را براي الجزاير مورد تأييد قرار خواهد داد».
به ريگان (رئيس جمهوري منتخب كه تا چند ساعت ديگر زمام امور را به دست ميگرفت) تلفنكردم تا اين خبر خوب را به او نيز بدهم. ولي به من اطلاع داده شد كه فعلاً وي ترجيح ميدهد كه كسي مزاحم او نشود و ممكن است خود او بعداً با من تماس بگيرد. من پاسخ دادم زماني كه گروگانها آزاد شدند، به او تلفن خواهم كرد.
*ساعت 15/7 صبح، از كريستوفر: «مبالغ پرداخت شده تأييد ميشود. پيام لازم پانزده دقيقه پس از صدور تأييديه بانك انگليس مبني بر اينكه تمام وجوه دريافت شده است، به ايران مخابره خواهد شد.»
من پاسخ دادم: هواپيماي «ونس» هنگامي كه هواپيماي گروگانها در آسمان به پرواز درآيد، از فرودگاه نيروي هوايي «اندروز» به حركت درخواهد آمد». من از ونس خواسته بودم به آلمان برود و در آنجا از گروگانها استقبال كند. وي مدتي طولاني در فرودگاه به انتظار مانده بود.
*ساعت 30/7 صبح: من به ميلر گفتم كه بانك انگليس را تحت فشار قرار دهد. تأخير بانك به هيچ وجه قابل قبول نيست. به نظر ميرسد كه مأمورين بانك از بذل توجهي كه به آنان شده است، لذت ميبرند. من تأكيد كردم: «اگر بانك انگليس از مأمور تلكس ايراني براي كار دعوت ميكرد، شايد كار سريعتر انجام ميگرفت!»
*ساعت 35/7 صبح:روزالين با تيغ صورت تراشي من و پشت سر او يك سلماني وارد شدند.
وي گفت: «جيمي فراموش كردهاي كه اصلاح كني و به يك سلماني نيز احتياج داري». من براي يك اصلاح سريع به حمام رفتم و در حالي كه سلماني موهايم را قيچي ميكرد با تلفن مشغول مذاكره شدم.
*ساعت 55/7 صبح از مركز عمليات مادر واشنگتن:«هواپيماها آماده پرواز هستند». من شخصاً گزارشهاي راديويي را در مسافتي حدود نصف كره زمين دريافت داشتم.
مبادلات خبري بين برج مراقبت فرودگاه تهران و سه هواپيمايي كه در انتهاي يكي از باندهاي فرودگاه قرار گرفته بودند، به گوش ما ميرسيد.
پيامي كه سخت منتظر آن بوديم، از طريق مركز عمليات توسط ماهواره و ديگر ايستگاههاي مخابراتي به من رسيد. من فرياد زدم «پرواز 123 آماده حركت است». دفتر رياست جمهور مملو از فريادهاي شادي شد. ما اكنون تنها به اين احتياج داريم كه الجزاير آخرين خبر را به تهران اطلاع دهد.
پرواز 123 شامل 3 فروند هواپيما بود. دو فروند آن هواپيماهاي مسافربري از نوع 727 كه يكي براي حمل گروگانهاي آمريكايي اختصاص داده شده بود و ديگري يك وسيله پشتيباني يا براي فريب و گمراهي بود. هواپيماي سومي يك جت كوچك بود كه گروه پزشكي الجزايري را براي معاينه گروگانهاي آمريكايي به ايران آورده بود و اينك ميخواست آنان را به كشور خود بازگرداند.
ساعت 18/8 صبح، از كريستوفر: ساعت 04/8 صبح «بانك تأييد خود را اعلام داشت و الجزاير اين امر را ساعت 06/8 دقيقه صبح تصديق كرد و اكنون ايران را نيز در جريان امر قرار ميدهند.»
طبق موافقتنامه ما با الجزاير و ايران هنگامي كه بانك مركزي الجزاير تصديق كند كه وجوه لازم به حساب انتقالي الجزاير پرداخت شده است، «ايران فوراً» ترتيب انتقال بيخطر و سالم 52 نفر تبعه آمريكا را كه در ايران بازداشت شدهاند، خواهد داد.»
به مركز عمليات گفتم كه هنگام پرواز و همچنين زماني كه افراد ما فضاي ايران را ترك كردند، موضوع را به من گزارش كنند».
*ساعت 28/8 صبح از مركز عمليات: هواپيماها اكنون در انتهاي باند فرودگاه قرار گرفتهاند. يك هواپيماي جنگي اف 4 ايراني مشغول عمليات است. ممكن است اسكورت باشد.»
آنگاه من يك سري گزارش دريافت كردم كه حالي از اين بود كه هواپيماهاي مشايعتكننده و اسكورت،فرودگاه را دور ميزنند و يك جيپ مشغول كنترل و بررسي باند فرودگاه است. شماره سريال دو هواپيماي 727 را مورد تأييد مجدد قرار دادم. تا مطمئن شوم اينها همان هواپيماهاي موردنظر هستند. (چون چندين ماه بود كه اشكالاتي در جريان مذاكره پديده آمده بود).
*ساعت 454/9، از كريستوفر: «پرواز به زودي صورت نخواهد گرفت. ولي من با اطمينان ميتوانم بگويم كه اين امر قبل از ظهر به وقوع خواهد پيوست. ايران از الجزاير ميخواهد خبر انتقال گروگانها قبل از اينكه هواپيماها از فضاي ايران خارج نشدهاند، اعلام نگردد.»
من پاسخ دادم: «كوشش ميكنيم كه اين نظر تأمين شود.»
*ساعت 45/10 صبح، روزالين مرا صدا زد و گفت: «جيمي، ريگان و همسرش تا 15 دقيقه ديگر اينجا خواهند بود و تو بايد لباس صبح خود را بپوشي و از آنها استقبال كني».
*و بالاخره آزادي
پس از آنكه ترتيبي دادم تا كليه تحولات به من گزارش شود، با اكراه دفتر رياست جمهوري را ترك گفتم و با قدمهاي سريع به طرف بخش اقتصادي كاخ سفيد رفتم. در حالي كه لباس رسمي كرايهاي خود را به تن ميكردم، براي اولين مرتبه توانستم افكار خود را متوجه مراسمي كه عنقريب در واشنگتن آغاز ميشد، مصروف دارم. اين مراسم، رؤيايي بيش نبود، در حالي كه واقعيتهاي اصلي،در دفتر رياست جمهوري، الجزاير و در ايران جريان داشت. سرم را در حمام رئيس جمهوري شانه كردم. اين حمام اطاقكي بود راحت با رديفهاي متعدد از پريزهاي برقي كه در زمان «ليندن جانسون» نصب شده بود زيرا يك روز كه وي متوجه شده بود به هر يك از پريزهاي برقي، يك وسيله الكتريكي وصل شده است، دستور داد تا پريزهاي متعددي در آنجا كار بگذارند، يعني در واقع پريزهاي آزاد بيشتري در آن محل وجود داشته باشد.
وقتي خودم را در آئينه ديدم، تعجب كردم كه آيا كار رياست جمهوري اين قدر مرا پير كرده بود و يا اينكه فقط خيلي فرسوده شده بودم. در حالي كه اتومبيل مرا به سوي جايگاه مراسم تحليف رياست جمهور جديد ميبرد، حتي براي يك لحظه گروگانها از خاطر من دور نشدند.
من هنوز هيچ اطمينان نداشتم كه آيا تلاشهاي من به ثمر خواهد رسيد يا خير؟ هيچ راهي نبود كه من اطلاع حاصل كنم آيا اين روز به زودي يكي از شادترين روزهاي زندگي من خواهد شد يا نه؟ حتي شادتر از روزي كه درست در چهار سال پيش «جرالدفورد» رئيس جمهوري در حالي كه مرا به طرف محل برگزاري مراسم تحليف هدايت ميكرد، از من استقبال به عمل آورد.
كمتر از دو ساعت بعد، از طريق سرويس راديويي سري به من اطلاع داده شد كه ساعت 33/12 بعدازظهر به اولين هواپيما اجازه داده شده بود، ايران را ترك كند – 9 دقيقه بعد دومين هواپيما نيز به پرواز درآمده بود. گروگانها آزاد شده بودند و من ديگر رئيس جمهوري آمريكا نبودم.
براي من غيرممكن است كلماتي بيابم تا بتواند اهميتي را كه گروگانها براي من پيدا كرده بودند، بازگو كند و يا بتوانم احساساتي كه در هنگام اطلاع از اينكه گروگانها به خانه بازميگشتند، وجود مرا فرا گرفته بود، تشريح كند. همزمان با اين تحول، من خانهاي را كه چهار سال به آن خو گرفته بودم، ترك ميكردم و اين مدت براي نيل به آرزوها و اميدهاي موردنظر، زماني بود بس كوتاه.
«ويژه نامه شيطان بزرگ »در خبرگزاري فارس