آیا سفارت امریکا را یک مشت جوانِ جوگیر تسخیر کردند ؟!
آبان ۱۲م, ۱۳۹۰
چه بخواهیم چه نخواهیم، اتفاقی که در ۱۳ آبان ۵۸ افتاد، تاثیر بسیار زیادی در سرنوشت ما ایرانیها داشت و دارد و به نظر شخص من اگر این اتفاق نمیافتاد و پای امریکاییها از ایران کنده نمیشد، چه بسا سرنوشت انقلاب ۵۷ هم به گونهایی دیگر رقم میخورد. در خصوص “13 آبان” حرفهای کلیشهایی فراوانی گفته شده و متاسفانه این اتفاق هم بهمانند خیلی اتفاقهای دیگر، سالهای سال است که خلاصه شده در یکسری تصاویر و سرودهای تکراری(البته بجز “یاردبستانی من+” که هرگز تکراری نمیشود!) و بنرهای بیخاصیت و مقداری زیرنویس، اما دریغ از یک فیلم فاخر! یک مستند جوندار یا… بگذریم.
به دلیل همین سهلانگاریها این اتفاق با ۲ تحریف بسیار بزرگ مواجه شده. اولاً اینکهبسیاری خیال میکنند اشغال سفارتِ سوپر اَبر قدرتی به نام ایالات متحده، کار یک مشت جوان جوگیر بوده و ناشی از عصبانیت و احساسات که نظام را در یک کار انجام شده قرار داده. در ثانی اینگونه انگاشته میشود که آن جوانان هم یک عدهی محدود و انگشت شماری بودهاند که نماد دختران آنها خانم “معصومه ابتکار” است و نماد پسران آنها هم آقای “ابراهیم اصغر زاده”، که خوب همین ها هم امروز پشیمان از آن کار هستند، پس هیچی به هیچی!
اول پاسخی به تحریف دوم، برای اطلاع از لیست نسبتاً کاملی از اسامی و عکس پسران دانشجوی پیرو خط امام به اینجا رجوع کنید و برای اطلاع از اسامی و عکس دختران دانشجوی پیرو خط امام به اینجا رجوع کنید. آنگاه خود حساب و کتاب کنید عدهی پشیمانان را به نسبت تعداد کل افراد! به اسامی ۳۱ شهید+ و افرادی همچون سردار جعفری یا آقای ضرغامی و… توجه کنید.
اما، آیا همین جوانان، یکهویی جوگیر شده و از دیوار سفارت بالا رفتهاند؟ یا نه؛ این کار در واقع انفجار بغض فروخفتهی ملت بود و دارای پیشینهی قوی؟ واقعهی تسخیر سفارت امریکا، ۹ ماه بعد از پیروزی انقلاب ایران اتفاق افتاد، اما در این نه ماه چه چیزی روی داده بود که منجر به تسخیر سفارت شد؟
واقعیت این است که هم ملت و هم رهبرِ انقلاب ۵۷ ایران، شاه را تنها یک آلت دست میدانستند و مشکل اصلی آنها با امریکا بود و بغض فروخفتهی بزرگی از امریکاییها به دل داشتند. و به همین دلیل بود که تنها ۳ روز پس از پیروزی انقلاب و ۹ ماه قبل از ۱۳ آبانیعنی درصبح 25 بهمن ۵۷ عده ایی از انقلابیون به صورت مسلحانه به خیابان تخت جمشید و سفارت امریکا حمله کردند. سفیر امریکا ویلیام سالیوان به تفنگداران دریایی محافظ سفارتخانه دستور میدهد تا تیراندازی کنند و برای پراکنده کردن چریکهایی که اقدام به بالا رفتن از دیوارها کرده بودند، از گاز اشکآور استفاده نمایند.
ظاهراً با وخیم تر شدن اوضاع، سالیوان با دولت موقت تماس حاصل کرده و از آنها کمک میخواهد. کارکنان سفارت سپس همگی خود را در اتاق گنبدی شکل مخابره خبر حبس کرده و اقدام به از بین بردن اسناد میکنند. پس از آنکه مهاجمان، کارکنان سفارت را به مرگ و آتش زدن اتاق مخابره خبر تهدید کردند، به دستور سالیوان، آنان همگی تسلیم میشوند و پس از گذشت ساعاتی، نیروهای کمیته انقلاب وارد درگیری شده و موفق میشوند چریکها را به ترک سفارت ترغیب کنند، به این ترتیب در ساعت دوازده ظهر ۲۵ بهمن ۵۷ یعنی ۹ ماه قبل از ۱۳ آبان ۵۸، کنترل سفارت آمریکا به دست مقامات دولت موقت میافتد.شرح ماجرا در اطلاعات+ (البته بعد از مدت کوتاهی دوباره سفارت شروع به کار میکند)
کمتر از دو هفتهی بعد در ۱۰ اسفند ۵۷ اتفاق مهم دیگری میافتد و کمیتهی انقلاب موفق به کشف و اشغال یک پایگاه جاسوسی امریکا در شمال ایران میشود. +
شاید همین دو اتفاق و البته تسخیر چند پایگاه دیگر در سایر شهرهای ایران باعث میشود که تنها ۶ روز بعد امریکا به فکر بیفتد، و به همین دلیل تحرکاتی را ۱۶ اسفند ۵۷ در خلیج فارس جهت ارعاب انقلابیون آغاز میکند.
این امر باعث واکنش شدید مردم انقلابی شده و دانشجویانِ گوش به فرمان هشدارهای رهبر انقلاب در اکثر شهرهای ایران و تهران دست به راهپیمایی گسترده میزنند.
رهبر انقلاب ایران در همان روزها با ذکاوت نسبت به تحریکات تفرقه برانگیز عُمال امریکا هشدار داده بودند و زمان زیادی نگذشت که فردی به نام “شانمن” توسط انقلابیون کشف و از ایران اخراج شد. شانمن کسی بود که سالها بر روی کار در جهت منافع امریکا در کشورهای تازه انقلاب شده کار کرده بود.+
اینها تنها گوشهایی از حوادثِ یکماه از آن ۹ ماهِ قبل از ۱۳ آبان بود که به خوبی نحوهی فعالیت و واکنشهای متقابل و بسیار شدید ملتی که در حیات خلوت امن امریکا انقلاب کرده بودند را نشان میدهد. در این نه ماهِ قبل از ۱۳ آبان، بسیار فراوان از این دست حوادث میتوان مشاهده کرد که حکایت از رویارویی انقلابیون و امریکاییها دارد.
نتیجهایی که از مرور این حوادث میتوان گرفت اینکه ۱۳ آبان ۵۸ نه یک عمل احساساتی و محدود به چند نفر، که بلکه در واقع انفجار بغض فروخفتهی یک ملت بود در واکنش به دخالتها و ایستادگی امریکا در مقابل انقلابشان که جرقهی آن پذیرش شاه توسط امریکا بود و البته هنوز خیلی مانده تا ما بفهمیم پدران انقلابیمان چه کار بزرگی کردند و چگونه سوپر اَبر قدرتی به نام ایالات متحده امریکا را به تمام معنا تحقیر کردند!
بعد از اینها و پس از شکست حمله طبس اما دیگر نوبت آن بود که امریکا حداقل برای حفظ پرستیژ خود رابطه اش را در ۱۹ فروردین سال ۵۹ به طور رسمی قطع کند. در مقابل حضرت امام(ره) ضمن صدور پیامی از این اتفاق مبارک چنین یاد میکند:
((اگر کارتر در عمر خود یک کار کرده باشد که بتوان گفت به خیر و صلاح این ملت مظلوم است همین قطع رابطه با ایران است. ما این قطع رابطه را به فال نیک میگیریم، چون که این قطع رابطه دلیلی بر قطع امید دولت آمریکا از ایران است. ملت رزمنده ایران این طلیعه پیروزی نهایی را که ابرقدرت سفاکی را وادار به قطع رابطه، یعنی خاتمه دادن به چپاولگری ها کرده اگر جشن بگیرد حق دارد.))