خبرگزاري فارس: در اوايل سال 1988 واحدهاى ارتش عراق با يك نقشه بسيار خوب طراحى شده و مانور نظامى پيچيده كه با كمك آمريكا برنامهريزى شده بود و نقشههايى كه توسط CIA تهيه شده بود، شبه جزيره فاو را پس گرفتند.
متن زير نوشته “ماكس پري “، نويسنده و محقق آمريكايي مي باشد. نويسنده كتاب شهرتي وسيع در نوشتن كتاب هاي مربوط به سازمان هاي اطلاعاتي دارد.
* ايستگاه بغداد
از سال 1982 پس از شروع پيروزىهاى نيروهاي ايران در جبهههاى جنوب (در عملياتهاى حصر آبادان و آزادسازى خرمشهر) و شروع پيشروىهاى عظيم در عمق خاك دشمن، در پى گزارشهايى كه از طرف “CIA ” به مقامات آمريكايى ارائه مىشد، ريگان ناگهان به فكر نزديكى با صدام افتاد. اين نزديكى پس از آن صورت مىگيرد كه در مدت 13 سال، يعنى از جنگ اعراب و اسرائيل در سال 1967 روابط بين دو كشور تيره بود. تقويت فورى روابط دو كشور و قراردادن اطلاعات دقيق نظامى از چگونگى صفآرايى و آرايشهاى ارتش ايران و نقل و انتقالات نيروى نظامى ايران در اختيار مقامات عراقى و همچنين نقش “فهد ” و “ملك حسين ” سلاطين عربستان و اردن در اين باره قابل تأمل است.
همه چيز از فوريه 1982 آغاز مىشود. زمانى كه يك هواپيماى شخصى كه “ويليام كيسى “، رئيس وقت CIA را در خود جا داده بود، در فرودگاه عمان (پايتخت اردن) به زمين نشست. شايد اين محرمانهترين سفر مقامات ايالات متحده در زمان رياست جمهورى ريگان بود. دقايقى بعد “كيسى ” با ملك حسين و بعد با “بارزان ابراهيم حسن التكريتى “، برادر ناتنى صدام و رئيس دفتر مركزى اطلاعات عراق ملاقات كرد. ايالات متحده نگران جنگى بود كه عراق از سال 1979 عليه ايران آغاز كرده بود.
“كيسى ” نقشههايى را از آرايش تانكهاى ايرانى در جنوب ارائه داد و بيان كرد كه كارشناسان CIA عقيده دارند نيروهاى ايران قادرند جلوى هر گونه حركت عراق را سد كنند. “سخنان كيسى واقعبينانه بود؛ ايالات متحده نگران آن است كه عراق در آستانه يك شكست نظامى عمده قرار گرفته باشد. زيرا خطوط دفاعى آن به طور خطرناكى بيش از حد لازم گسترده شده و از اين رو واحدهاى پياده نظام ايران مىتوانستند از ميان خطوط آن عبور كرده تا خود بصره پيش بتازند. هرج و مرج ناشى از اين شكست براى رژيم بغداد فاجعهبار خواهد بود “، آمريكا شواهد و قرائنى در اختيار داشت كه ايران در آستانه يك پيروزى عمده نظامى است.
جلب اعتماد صدام كار مشكلى بود. ملك فهد و ملك حسين به او اطمينان داده بودند كه ايالات متحده، اطلاعات مهمى در اختيار دارد كه لازم است او از آنها آگاه شود.
مذاكرات كيسى و بارزان، دو ساعت به طول انجاميد. ميان ايالات متحده و عراق قرارداد جديدى متولد شد كه به موجب آن دو طرف بايد يكديگر را از اطلاعاتى كه درباره ايران بهدست مىآوردند شريك كنند. ضمناً CIA متعهد شده بود كه گروهى از كارشناسان خود را به بغداد بفرستد تا به مساعى عراق در جنگ با ايران كمك كنند.
چند ماه بعد، تعدادى از مقامات آمريكايى، از جمله يك افسر بلند پايه CIA سفر دومى را به خاورميانه انجام دادند، ولى اين بار نه به عمان بلكه به “بغداد “!
ليكن در همين حال چند تن از كارشناسان شوراى امنيت ملى آمريكا نگران اين بودند كه آمريكا به تولد جانور درندهاى در خاورميانه كمك مىكند كه بالاخره روزى رو در روى ارباب امروزى خود خواهد ايستاد؛ يكى از اين تحليلگران “هاروارد تيچر ” بود. تيچر به عنوان يك عنصر ضدصدامِ افراطى و يك طرفدارِ متعصب نزديكى هر چه بيشتر روابط آمريكا با اسرائيل شهرت داشت. او در سال 1979 طى يك گزارش 50 صفحهاى پيشبينى كرده بود كه عراق ظرف 9 ماه آينده با ايران وارد جنگ خواهد شد. او اظهار داشت “هر اقدامى كه آنها(عراقىها) انجام مىدهند فقط به خاطر آن است كه موقعيت خود را بهعنوان يك قدرت عمده عربى در خاورميانه تثبيت كنند “، او همچنين متذكر شد كه صعود صدام حسين سرانجام به رويارويى او با آمريكا منجر خواهد شد.
در اوايل 1982 كه موضع نظامى عراق در مقابل ايران رو به وخامت گذارد، نظريات “تيچر ” و ديگر همفكرانش كنار گذاشته شد و ستاد امنيت ملى، ايران را تهديد اصلى عليه منافع آمريكا در منطقه تشخيص داد.
در ابتداى جنگ، آمريكايىها هيچ نوع نگرانى نداشتند، ارتش عراق در مراحل نخست خوب عمل كرده بود. و در سراسر سال 1981 دستِ بالا را داشت، ولى از اوايل فوريه سال 1982 وضع بهتدريج برمىگشت. بنا بر گزارش CIA حملات عراق عليه ايران با ناكامى متوقف شده، آرايش نظامى ارتش عراق بيش از حد لازم گسترش يافته و بسيار بد رهبرى مىشود، ميدان جنگ به سلاخخانهاى تبديل شده و كوششهاى انجام شده براى متحد كردن كردها عليه دولت تهران نيز با شكست مواجه شده است. در يك كلام، عراق ابتكار را در جنگ عليه ايران از دست داده است و ايران پس از يكسال جنگِ دفاعى، آماده آغاز حمله متقابل مى باشد. ”
“يك حمله ايرانىها در نيمه مارس، براى ارتش صدام شكست عمدهاى به بار آورد، 10 هزار سرباز عراقى كشته شدند، 15 هزار نفر زخمى و 15 هزار سرباز ديگر به اسارت نيروهاى ايران در آمدند، 320 تانك منهدم و 350 تانگ ديگر به چنگ ايرانىها افتاد(1)، بخش بزرگى از ارتش عراق در طول اروند ناگزير به عقبنشينى شد. تلفات ايران در اين تعرض تنها چهار هزار كشته بود. اين بىرحمانهترين نبرد در طول جنگ ايران و عراق به شمار مىرفت.
اما از همه مهمتر، ايرانىها بسيار سخت جنگيده بودند و در مقابل شكستهاى سال اول به شدت روحيه كسب كرده بودند. اخبار بد همچنان ادامه يافت و آرايش نيروهاى عراقى مثل قبل در مقابل حملات ايرانىها آسيبپذير باقى ماند. تصميمهاى عجولانه صدام براى عمليات و دور زدن و عقيم گذاشتن تصميمات فرماندههانش نتايج وحشتناكى به بار آورد. ”
سقوط خرمشهر راه را براى ايالات جنوبى عراق كه اكثريت مردم آن شيعه بودند در برابر يك حمله عمومى ايرانىها باز كرد و از آنجا هم كاملاً امكان پذير بود كه ارتش ايران به سوى بغداد سرازير شود.
از طرف ديگركردهاى عراق نيز با مساعد ديدن شرايط، دست به اجراى عمليات بر ضد واحدهاى صدام در شمال زده بودند.
در اواخر بهار 1982، “كيسى ” و دستياران عالىرتبه او تصميم گرفتند روابط خود را با صدام توسعه دهند. به اين اميد كه بتوانند صدام را وادار كنند گامهاى مؤثرى براى بهبود وضع نظامى خويش بردارد.
وضع عراق از هميشه وخيمتر به نظر مىرسيد. واحدهايى از سربازان ايرانى شكافهايى عميق در داخل خطوط دفاعى اين كشور ايجاد كرده و آنچه وخامت اوضاع را تشديد مىكرد، قيامهاى شيعيان در شهرهاى كربلا، بصره، حله و نصيريه بود.
“كارشناسان CIA يكبار ديگر به اين نتيجه رسيده بودند، سقوط حكومت بغداد يا از راه تحمل يك شكست نظامى از سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و يا به وسيله طغيان گروههاى شيعى مذهب داخل در عراق امرى اجتنابناپذير شده است.
آمريكايىها روابط اطلاعاتى با عراق را از راههاى مختلفى توسعه دادند، از جمله آنكه تمام اطلاعات به دست آمده از آرايش نظامى ايرانىها و مواضع آنها را كه از طريق هواپيماهاى اكتشافى پيشرفته “آواكس ” (كه در اكتبر 1980 به عربستان سعودى فروخته بودند) به دست مىآمد، در اختيار رژيم صدام قرار دادند. CIA همچنين دستههايى از افسران اطلاعاتى خود را به بغداد فرستاد تا به صدام براى طرح برنامههاى دفاعى جديد خود كمك كنند و همچنين يك ايستگاه سرى CIA در نزديكى كاخ رياست جمهورى در بغداد تاسيس شد. اينبار صدام به نصايح دوستان خود گوش داد، رهبرى جنگ را به فرماندهان حرفهاى خويش سپرد و سعى كرد روابطش را با دشمنان كُرد خويش بهبود بخشد. رهبران اردن و عربستان به ضمانت خود نزد صدام در خصوص حسن نيت آمريكا و مساعى آن كشور ادامه دادند و متعهد شدند كمكهاى تازهاى به رژيم بغداد بكنند، از جمله آنكه موانع ارتباطات بازرگانى آن كشور با آمريكا را كه از سال 1967 و در پى جنگ اعراب و اسرائيل وضع شده بود بهطور چشمگيرى كاهش يافت و با دريافت وام عراق از كشورهاى ديگر موافقت شد.
“مقامات آمريكايى بعدها مدعى شدند كه اين كمكها بلاعوض نبوده، بلكه صدام نيز متعهد شد اطلاعاتى درباره تروريستهاى خاورميانه به آمريكا بدهد، “ابونضال ” را از بغداد اخراج كند(2)، و اطلاعاتى را كه درباره ايران به دست مىآورد، در اختيار مقامات آمريكايى قرار دهد. ”
افسران CIA توصيههايى به عمل آوردند كه چگونه ارتش عراق مىتواند با حركات نيروهاى ايران مقابله كند. اطلاعات آنها به قدرى دقيق بود كه صدام را شوكه كرد. به نظر مىرسيداطلاعات آمريكايىها درباره جزئيات ميدانهاى جنگ و آنچه در داخل كشور عراق مىگذشت، و اوضاع شيعيان جنوب از خود صدام بيشتر بود.
در ژوئن 1982 صدام دست به يك تصفيه عمومى در رژيم خود زد و دستور يك عقبنشينى استراتژيك از پارهاى از نقاط ايران را داد تا خطوط دفاعى بصره را تقويت كند. و از آن پس عراق به يك جنگ دفاعى در داخل خاك خود دست زد. و توانست حملات زمينى متمركز ايرانىها را كه پيروزى آنها، بغداد را در خطر فاجعه قرار مىداد، عقب بزند. از مهمترينِ اين حملات، حملات سپاه پاسداران بود كه تا 8 كيلومترى بصره و درست تا جاده بغداد – بصره پيش رفتند، و سپس متوقف شدند.
پس از آن براى 2 سال، جنگ به همين منوال پيش رفت.
ريگان نيز پس از رسيدن به رياست جمهورى براى دومين بار، فوراً روابط خود با عراق را توسعه داد و ايران را در ليست كشورهاى تروريست جهانى قرار داد و به عنوان اجراى عمليات AMERICAN STUNCH از ارسال هر گونه اسلحه و مهمات به ايران جلوگيرى كرد. و در عين حال سفارت آمريكا در عراق مجدداً گشايش يافت.
تيچر در اين باره مىگويد: “ما تمام آسيبپذيرىهاى آنها را در خطوط دفاعيشان تشخيص مىداديم و از اين نقاط ضعف مطلعشان مىساختيم و ما مىدانستيم اگر اين كار را نمىكرديم، ارتش ايران تا خود بغداد پيش مىرفت، ما به صدام توصيههاى گرانبهاى استراتژيك كرديم “.
او اعتراف مىكند: “ما از طريق عربستان و اردن براى عراق اطلاعاتى فرستاديم كه با استفاده از حسننيت ما سازمان اطلاعاتى خود را بر اساس اسرار ما بر پا كند. ما به عراقىها اطلاعات ماهوارهاى و الكترونيك داديم كه در واقع برايشان گنجى بود. اما اين ارسال اطلاعات، صدام حسين را از ماهيت توانايىهاى اطلاعاتى ما كاملاً با خبر كرد و به اصطلاح دستمان پيش او رو شد. آمريكا براى صدام حسين كارى كرد كه تا آن روز حتى براى هيچ يك از نزديكترين متحدين خود نكرده بود “.
“واقع مطلب اين است كه در حقيقت دستههاى طرفدار عراق در داخل دولت ريگان و مقامهاى طرفدار اعراب در وزارت خارجه و CIA به ادامه يك جنگ بىپايان در منطقه خليج فارس علاقهمند نبوده، بلكه خود را متعهد به پيروزى عراق در جنگ با ايران كرده و مىخواستند براى تحقق و تضمين پيروزى، آنچه را در توان دارند انجام دهند. ”
“در اوايل سال 1988 واحدهاى ارتش عراق با يك نقشه بسيار خوب طراحى شده و مانور نظامى پيچيده كه با كمك آمريكا برنامهريزى شده بود، شبه جزيره فاو را پس گرفتند. كارشناسان نظامى آمريكا با كمك نقشههايى كه توسط CIA تهيه شده بود، تمام راههاى تعرض واحدهاى عراقى را به دقت مشخص كرده و براى انجام اين تعرض، فرماندهان عراقى زير نظر دقيق افسران اطلاعاتى آمريكا مدت يك سال تمام تحت آموزش قرار گرفتند، به طورى كه پس از شروع حمله، عراقىها توانستند تمامى شبه جزيره را تنها ظرف 36 ساعت دوباره اشغال كنند. اين پيروزى روحيه عراقىها را به شدت افزايش داد و عملاً موجبات پايان جنگ را فراهم كرد. ”
پيروزى عراق به خاطر كسب اطلاعات بسيار ارزشمندى بود كه در اختيار آنها قرار گرفته بود و اين اطاعات بسيار بالاتر از آن سطح بود كه تا آن زمان به صدام و فرماندههانش داده شده بود. “مواد ارائه شده به صدام حسين و رژيم عراق شامل محرمانهترين مسائل اطلاعاتى دولت آمريكا در بالاترين سطح بهشمار مىرفت. ”
تيچر در اين باره مىگويد: “ضربه اطلاعاتى ما عليه ايران به صورتى تهيه شده بود كه صدام برنده شود. CIA بهترين چيزهايى را كه در چنته خود داشت، در اختيار صدام حسين قرار داد و وقتى به اين ترتيب، رژيم او را نجات دادند، باز هم چيزهاى بيشترى در اختيارش گذاشتند. مواد اطلاعاتى كه آمريكا در اختيار عراق گذاشت به قدرى حساس بود كه امكان داشت آن كشور را قادر ساخته باشد با استفاده از آن، موضع ماشين دفاعى خويش را معكوس كند. و از اين اطلاعات براى دفاع از نيروهايش در برابر سيستمهاى جاسوسى كه آمريكا بهوجود آورده بود، استفاده كرده باشد. كمااينكه بعد از سال 1988 عراقىها دست به كار تدارك يك برنامه عظيم نظامى شدند كه بخش اصلى آن، پوشاندن و مخفى كردن سيستمهاى فرماندهى كنترل و ارتباطات ارتش عراق، عليه عمليات جاسوسى فنى بود. كليد اصلى در اين اطلاعات، خطوط زمينى امنى بود كه براى ارتباطات مورد استفاده قرار مىگرفت. ”
نويسنده:ماكس پري
ويژه نامه فارس در هفته دفاع مقدس -1387